رفتار شناسي سياسي مطلوب در جامعه ي ديني (2)


 

نويسنده:سيد مجيد ظهيري




 

مباني عقيدتي و اخلاقي رفتار اجتماعي و سياسي در اسلام
 

آداب و رفتار اجتماعي؛ که رفتار سياسي مطلوب در آن مندرج است، در اسلام کاملاً شکلي تعريف شده و معين دارد و به هيچ وجه همچون نظام هاي ليبرال دل بخواهي نيست.احکام اخلاقي اسلام اغلب آثار و پيامدهاي مفيد و سازنده سياسي و اجتماعي دارند. امام راحل (قدس سره) در اين خصوص مي فرمايند:
احکام اخلاقي اسلام هم سياسي است. همين حکمي که در قرآن هست که مؤمنين برادر هستند، اين يک حکم اخلاقي است،مختلفه اي که در اسلام هستند و همه هم مؤمن به خدا و پيغمبر اسلام هستند، اين ها با هم برادر باشند، همان طوري که برادر با برادر نظر محبت دارد، همه قشرها با هم نظر محبت داشته باشند. اين علاوه بر آن که يک اخلاق بزرگ اسلامي است و نتايج بزرگ اخلاقي دارد، يک حکم بزرگ اجتماعي نيز محسوب شده نتايج بزرگ اجتماعي دارد (امام خميني، بي تا، ج13).
موضوعات مورد نظر بشر به شکل زير تقسيم بندي مي شود:
1) موضوعاتي که مدنظر جميع انسان هاست؛اين موضوعات رأس هرم جامعه را نمايش مي دهند و خواست هاي مشترک اجتماعي ناميده مي شوند؛
2) موضوعاتي که مورد پسند برخي هست و مورد پسند برخي ديگر نيست؛ اين همان چيزي است که لايه هاي بعدي هرم اجتماع را به گروه هاي طرفدار آن موضوع خاص و مخالف آن تقسيم مي کند. اين تکثر مي تواند منطقاً همچنان
ادامه تا به فرد فرد انسان ها برسند. به قول استاد مطهري (ع) در زندگي فردي بشر، عامل اولي اختلاف است، يعني اصل اين است که هيچ دو نفري با همديگر اتحاد نداشته باشند و قطع نظر از نيروي خارجي که بايد بروجود انسان حکومت کند، اگر انسان باشد با همان نيروهاي داخلي اش، اصل، اختلاف است. ايشان در استدلالي بر اثبات سخن فوق مي فرمايد:
هرکس به حکم غريزه و طبيعت خود به دنبال منافع شخصي خودش و دفع مضرات از خود مي باشد و همين سبب مي شود که ميان آن شخص و ديگران در مواردي اصطکاک و تصادم پيدا بشود و همين تصادم موجب اختلاف شود (مطهري، 1374، 171).
اما استاد در تبين عامل اتحاد ميان انسان ها به اين مطلب اشاره مي کنند که گاهي يک عواملي در انسان پيدا مي شود که واقعاً انسان ها را متفق مي کند، نه فقط همکار بلکه هم روح و همدل مي نمايد. يعني طوري مي شود که هر فردي درباره سرنوشت فرد ديگر آن اندازه مي انديشد که درباره سرنوشت خود و او را همان قدر دوست مي دارد که خودش را و بلکه بيشتر، ديگري را بر خود مقدم مي دارد (همان، 172).
حق گويي و حق طلبي، بدون قيد منفعت شخصي، پرهيز از غيبت و عيب جويي بدون هيچ قيد و شرط مربوط به مصالحي که برخاسته از نفس اماره است، مراقبت از آبروي ديگران همچون آبروي خود؛ از جمله مهم ترين آداب اخلاقي هستند که مي توانند ضامن سلامت فضاي سياسي جامعه و تعالي محوري آن باشند.
در يک نظام سياسي مبتني و ملهم از تعاليم ديني، وضعيت و شرايط، بايدها و نبايدها، محتوا و کيفيت کار ويژه ها و وظايف بنيادي شکل دهنده ي يک حزب يا تشکل سياسي، بسيار متفاوت از احزاب و تشکل هاي سياسي در نظام هاي سياسي سکولار است.
در ميان جنبه هاي مذکور در خصوص احزاب و تشکل هاي گروهي، مبناي شکل گيري تشکل هاي سياسي از اهميت بسياري برخوردار است.
تفاوت حزب و تشکل سياسي در نظام هاي سکولار با آنچه در چارچوب تعاليم سياسي اسلام وجود دارد، تفاوتي مبنايي دارد از ميان مباني تشکيل احزاب، پايه عمده سازمان احزاب سياسي غرب در حال حاضر اقتصادي است.
کارشناسان علوم سياسي، از جمله «آرتور هالکامبل» (Arthur Holcomble) اصل منافع اقتصادي را پايه واقعي احزاب سياسي مي دانند و معتقدند که پايداري احزاب براساس نيازهاي موقت و گذرا غير ممکن است و يک تشکل سياسي پايا بايد مبتني بر منافع جمعي و از همه مهم تر، بر پايه منافع دائمي اقتصادي باشد.
اگرچه نظريه پردازان سياسي؛ از عوامل محيطي؛ طبيعت انسان و حس نژادي به عنوان مبناي شکل گيري احزاب سياسي نام برده اند، اما کمتر کسي اين عوامل را همپايه عامل منافع اقتصادي، واقعي تلقي مي کند.
حتي برخي از نظريه پردازان سياسي؛ زمينه ديني و مذهبي را در دموکراسي هاي نوباوه يا درحال حاضر اضمحلال، به عنوان پايه شکل گيري احزاب و تشکل هاي سياسي مي دانند،اما همين کارشناسان تأکيد دارند که در کشورهاي غربي احزاب سياسي بر پايه ديني و مذهبي تشکيل نشده است و حتي براي چنين احزابي در صورت شکل گيري کارکرد منفي نيز قائل هستند و معتقدند که اين گونه احزاب ريشه دموکراسي را مي خشکانند و وحدت ملي را نابود مي کنند.
انقلاب اسلامي ايران، به عنوان يک انقلاب مبتني بر تعاليم ديني و ارزش هاي الهي با پيام آور شکل گيري نظامي، سياسي و کاملاً بر پايه ي آموزه هاي قدسي است و بخشي از طرح نهادينه کردن تعاليم سياسي دين در سطح فرد و جامعه را منوط به تعريفي ديني از حزب و تشکل سياسي مي داند که، ضمن در بر گرفتن سلايق مختلف دينداران و رعايت عنصر تنوع؛ بر پايه ارزش هاي متعالي الهي شکل گرفته باشد.
به يقين در گفتمان ديني نمي توان مبناي شکل گيري احزاب را محصور در منافع مادي دانست. تشکيل حزب در گفتمان قدسي دين رهيافتي تعالي محور دارد.
آنچه مي تواند مبناي درست براي تشکيل احزاب سياسي باشد،
عدالت خواهي و حق طلبي مي باشد و همين مبنا، هويت استعلايي احزاب و تشکل هاي سياسي ديني را تضمين مي کند و رفتار مطلوب اجتماعي و سياسي را شکل مي دهد.
جامعه اي مي تواند قيام به حق داشته باشد که زيربناي آن، اعتقاد عميق و معارف الهي باشد، نه اقتصاد يا ديگر شؤون مادي؛ زيرا در اين صورت، هدف قيام مردم، ارضاي هواي نفس يا رفاه مادي خواهد بود نه برقراري قسط و عدل و قانون الهي.. مسائل مادي، نه تنها آرامش و انسجام نمي آورد، بلکه دير يا زود، مايه تشتت و پراکندگي و نابرابري خواهند بود.
از اين رهگذر، قرآن کريم، پيوند و انسجام دل ها را در اختيار خداوند دل آفرين دانسته، درباره ي اتحاد و الفت مؤمنين خطاب به پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: «و الف بين قلوبهم لو انفقت ما في الارض جميعاً ما الفت بين قلوبهم و لکنّ الله الف بينهم انّه عزيز حکيم» (انفال، 63)؛ يعني پروردگار متعال، ميان دل هاي آنان الفت برقرار کرد، تو اگر تمام ذخاير زمين را هزينه مي کردي تا ميان دل هاي آنان انس و الفت ايجاد کني، نمي توانستي، وليکن خداوند ميان آنان الفت برقرار نمود؛ تحقيقاً خداي متعالي، عزيز و حکيم است. منافع مادي و ذخائر و هرچه با دست با برکت رسول اکرم (ص) تقسيم گردد، هرچند توسط تقواي مجسم و عدل عادلانه توزيع شود، باز هم زمينه ي شقاق فراهم است و الفت معهود در آيه حاصل نمي شود (جوادي آملي، 1378، 82-80).
استاد مطهري (قدس سره) در بياني منطقي و مستدل ميان همکاري و همدلي تمايز قائل مي شود و منافع مشترک را عامل همکاري ميان انسانها براي رفع موقت تزاحم و اختلاف مي داند، اما فقط يک چيز را عامل اتحاد و همدلي معرفي مي کند و آن ايمان الهي است. در مثالي مي توان تمايز همکاري و همدلي را به خوبي نشان داد. وقتي چند نفر سرمايه دار سرمايه هايشان را روي هم مي گذارند تا يک معامله پرسودي انجام بدهند، اين ها با يکديگر همکاري مي کنند، هماهنگي هم در ميانشان پيدا مي شود،اما روحشان با يکديگر آميخته نيست، فقط
همکاري است، براي بردن سود بيشتر، و لذا همان ساعتي که اين سود بيشتر از ميان برود، همکاري به هم مي خورد، همان ساعتي که مي بينند بعضي از اين افراد را مي شود کنار زد تا خودشان سود بيشتري ببرند آنها را کنار مي زنند (مطهري، 1374، 172). اما آن عاملي که واقعاً افراد را همروح مي کند، ايمان الهي است. هرگز تاريخ جهان اتحادي را که ميان متدينان اصيل و نيک سيرت و مؤمنان حقيقي بوده است، در ميان گروه هاي ديگر نشان نداده است (همان، 172).اين است تمايز «اختلاف» و «اتحاد» در جامعه ي ديني با «اختلاف» و «اتحاد» در جامعه ي ليبرال.
براساس تفکر و انديشه ي ليبرال، خوبي و بدي انسان و رفتار او هيچ نقشي در آينده اش ندارد و لذا زندگي دنيايي به لحاظ عقائد، اخلاق و اعمال فردي، نيازمند قانون نيست و ازجهات ياد شده، بي قيد و رهاست؛ مگر آن که طبيعت و زندگي طبيعي به ناچار او را محدود سازد. او آزاد است تا درحيطه يمسائل شخصي، به دلخواه رفتار کند و در استفاده از منابع و مواهب طبيعي، هرگونه که مي خواهند بهره مند باشد، اما از آن چه که بي قيدي و رهايي همه افراد در آن چه مي خواهند امکان پذير نيست، ناچارند که در زندگي گروهي خود، قانوني داشته باشند تا به آزادي هاي بي حد و حصر آنان قيدي بزند و کيفيت برخورداري بدون مزاحمت هريک از آنان طبيعت را مشخص نمايد، قانون جزايي هم بايد باشد، که متخلفان و متجاوزان را تنبيه و مجازات کند تا توازن طبيعي اجتماع از هم نپاشد.
«جامعه ي الهي»، بر«جهان بيني الهي» استوار است که مي گويد: جهان و انسان را خدا آفريده و انسان هرگز با مرگ از بين نمي رود و چگونگي حيات و زندگي جاويد او در آينده، بستگي تام به چگونگي رفتار و اخلاق و عقايد او، هم در حوزه فردي و هم در حوزه اجتماعي در اين دنيا دارد.
براساس تعاليم اسلامي يک انسان، اگر تنها نيز زندگي کند، نيازمند قانوني براي نحوه زندگي و تأمين سعادت اخروي است. در نظام الحادي، قانون پس از شکل گيري جامعه، به ناچار وضع مي شود؛ اما در نظام الهي قانون، مقدم بر
جامعه است؛ زيرا از ناحيه ي خداي سبحان و براي تأمين سعادت جامعه نازل شده است و بر همين اساس، خداوند اولين انسان؛ يعني حضرت آدم (ع) را فردي با قانون و داراي نبوت آفريد، تا هيچ گاه هيچ بشري بدون قانون سعادت بخش نباشد.
درروايتي از حضرت صادق (ع) که در کتاب هاي علل الشرايع و بحارالانوار نقل شده، آمده است که اگر بيش از دو نفر در جهان نباشند، بدون شک يکي از آن دو، امام و حجت خداوند خواهد بود و آخر کسي که در جهان مي ميرد، شخص امام است؛ زيرا اگر امامي در روي زمين نباشد، مي توان بر خداوند احتجاج کرد که چرا مرا بدون حجت خود وانهادي (جوادي، آملي، 1378، 82-80).
اسلام ديني است که تأکيد ويژه بر رعايت اصول و ارزش هاي والاي اخلاقي در تمامي شؤونات حيات آدمي؛ اعم از فردي و جمعي دارد.پيامبر گرامي اسلام (ص) فرموده اند: «اني بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (طبرسي، 1412 ه، 8).
خداوند متعال در قرآن کريم درباره ي پيامبر گرامي اسلام (ص) فرموده اند: «انّک لعلي خلق عظيم» (قلم، 4)؛ تو اي پيامبر سجاياي اخلاقي بزرگي داري.
مطابق با تفسير الميزان اين آيه شريفه هرچند في نفسه و به خودي خود حسن خلق رسول خدا (ص) را مي ستايد، و آن را بزرگ مي شمارد؛ ليکن با در نظر گرفتن سياق، به خصوص اخلاق پسنديده ي اجتماعي ايشان نظر دارد (طباطبايي، بي تا، 19/ ذيل آيه شريفه)، صفات پسنده اي همچون ؛ استواري بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاکاري هاي اراذل و عفو اغماض از آنان، سخاوت، مدارا، تواضع و امثال اين ها.
و در تفسير نمونه آمده است:
اخلاقي که عقل در آن حيران است؛ لطف و محبتي بي نظير، صفا و صميميتي بي مانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصله اي توصيف ناپذير.
اگر مردم را به بندگي خدا دعوت مي کني، تو خود بيش از همه عبادت مي نمايي، و اگر از کار بد باز مي داري، تو قبل از همه خودداري مي کني،
آزارت مي کنند و تو اندرز مي دهي، ناسزايت مي گويند و براي آنها دعا مي کني، بربدنت سنگ مي زنند و خاکستر داغ برسرت مي ريزند، و تو براي هدايت آنها دست به درگاه خدا بر مي داري، آري تو کانون محبت و عواطف و سرچشمه رحمتي.
خلق از ماده، خلقت به معناي صفاتي است که از انسان جدا نمي شود و همچون خلقت و آفرينش انسان مي گردد. بعضي از مفسران خلق عظيم پيامبر (ص) را به صبر در راه حق،و گستردگي بذل و بخشش، و تدبير امور و رفق و مدارا، و تحمل سختي ها در مسير دعوت به سوي خدا و عفو و گذشت، و جهاد در راه پروردگار، و ترک حسد و حرص تفسير کرده اند. ولي گرچه همه ي اين صفات در پيامبر (ص) بود، ولي خلق عظيم او منحصر به اين ها نبود (مکارم شيرازي و همکاران، 1372-1371، 24/ ذيل آيه شريفه).
اينک براساس اشاره مجملي که به برخي خواص اعتقادي و اخلاقي جامعه اسلامي نموديم، به بررسي نقش احزاب و تشکل هاي سياسي در چنين جامعه اي و ذکر بايدها و نبايدها و الزامات احزاب سياسي در اين خصوص مي پردازيم.
منبع:نشريه انديشه حوزه ،شماره 78-77.